شعر(نجوای امام علی با حضرت فاطمه (س)
فاطمه، رفتی وشب های مرا کردی تار مانده ام بی کس وتنهاهمه شبها بیدار
غم دوریت مرا خانه نشینم کرده یک نگاهم به در وچشم دگر بر دیوار
گل نشکفته ی من ازچه مراکردی ترک شده ام زار وپریشان ز غم آن مسمار
مونس لحظه ی تنهایی من زهرا جان بین علی را شده ازدوری تومرغی زار
با تو از خانه ی ما بوی دعا می آمد زینبت شال عزا بسته و گرید بسیار
حسنت راچه کنم نور دوچشمش بودی جمله در فکر حسینیم شده ابر بهار
سر به دیوار گذارد که کجایی مادر چه شدآن پیرهنم گشته ام ازجان بیزار
کاش اینک برسد حادثه کرب و بلا سربه بالین تو باشم ،ای همه دار و ندار
کارزینب شده هرلحظه عزاداری تو کارمن نیست کنم این همه راخود تیمار
حال کلثوم کم ازحال دگرگلها نیست گریه برده ست همه طاقت وهم صبروقرار
گوبیایدپدرت قلب علی محزون است شده در شهر همانند یتیمی بیمار
من خوداز دوری توحال پریشان دارم چه کنم چشم به من دوخته اند ایل وتبار
گریه درسینه من مانده و سردرچاهم خنده از خانه ی ما رفته ، بماند ای یار